مغزه من سوت میکشه هر دفعه که به این وبلاگ سر میزنم تو یه برهه ای از زندگیم به سر میبرم.شاید این نوشته غمگین نوستالژِی های بچه گیمو یادم میاره...از اولین باری که عاشق شدم تا روزایی که تنها دغدغم کنکور بود...

تا امروز که همه چی فرق کرده همه چی...دنیا و روابط ادما همه چیش برام خیلی عجیبه همش پر از رمز و رازه..خیلی وقتا دوس ندارم بزرگ شم و خودمو بذارم تویه چارچوبی که الان این رفتار مناسب این سنم نیست.دوس دارم راحت باشم ..واقعا برام مهم نیست دیگران چه فکری میکنن راجبم ولی بعضی وقتا تویه موقعیت هایی مثل شغلی که دارم و تازه شروع کردم و دارم یاد میگیرم نمیشه...نمیتونم سر کلاس خودم باشم.معلمی همش راجع به یه ادم دیگه بودنه راجع بازیگری و بازیگر بودن...

هرچی شخصیت جذاب تر و قوی تری کسی داشته باشه موفق تره...چیزی که برام هیچوقت مهم نبود تقریبا مثل لباس پوشیدن اینجا خیلی حرف داره برای گفتن...به چشمم میبینم که ادما عقلشون به چشمشونه.

چیزایی مثل پرستیژ و با کلاس بودن که کوچکترین اهمیتی برام نداشت الان باید مهم باشه...

 

دوس دارم یه مدت طولانی فقط سفر کنم دور از همه...اخرین بار پارسال بود که 5 هفته رفتم برزیل یه تجربه ی فوق العاده که فرصت خودشناسی و باور به خودمو بهم داد ...

 

 

دوست دارم وبلاگ

هــــــــه بعده  صد سال اومدم 2 تا نظر باحال دیدم....

اقای خوش طالع شما واقعا چی فک کردی هنوز داری به بچه های ملت درس میدی؟؟؟

بابا خوب  بدت میاد از معلمی واسه چی میری درس میدی دهن بچه رو سرویس میکنی؟ بعد از این همه سال شما هنــــــــــوز بیخیال نشدی؟؟؟

یعنی فقط وقت و زندگی اون بچه ها رو تباه میکنی...اون دنیا باس جواب پس بدی....

همـــــــــــش راه میرفتی تو کلاس چرت و پرت میگفتی...هیچوقت یادم نمیره که جلسه ی اول کلاس اومدی اوربیتال و زیرلایه درس دادی ...چیزی که 4 سال بعد تازه دوم دبیرستان به ما درس دادن!!!!هدفت چی بود؟ میخواستی به یه بچه راهنمایی بگی خیلی بلدی؟  یا تو کلاس میومدی از خاطرات دانشگاه میگفتی که استاد یه مسئله نجوم میداد فقط من درست بدست میاوردم....

یعنی همه کار میکردی جز درس دادن..........واقعا متاسفم

این نظر 2تا از  شاگرداته حتما اسمتو تو گوگل سرچ کردن مثه خودت!!!!:

عد از 5 سال میخوام بت یه چیزی بگم........خوش طالع ضایع ترین آدم دنیاست به یه همچین دلایلی که ممکنه خودت هم اونا رو تجربه کرده باشی:
1-جزوه نمیگه.........
2- پز دخترشو میده(دختر من از شما کوچیک تره ولی از شما بزرگ تره)البته معنی این حرف رو نمیدونم
3-فحش میده
4-خر چه داند قیمت نقل و نبات
5-به مامان و بابای آدم دروغ میگه(وقتی میان اوضای درسی تو بپرسن)
و.............
البته من الان آبی تکواندو رو دارم و میخوام یه روزی که استاد شدم تو خیابون جلوی مردم بزنمش.دوست دارم یه بار چوب این کاراشو بخوره......برای تو هم آرزوی موفقیت میکنم
امیدوارم موفق بشی




است میگی واقعا خیلی ..... .الان هم معلم علوم ماست.همه ازش شاکین...


بالاخره بعد از 4  5   ماه انتظار  کرات مربیگری اسکیتم صادر شد    حتی به خدشون زحمت ندادن یه کارت بزنن   حکم مربیگری صادر میکنن...  مملکت گل و بلبل همینه.


رفته بودم پیست پارک لاله ..یارو  هنوز cross overش   لنگ میزنه   اومده مربیگری هم میکنه تازه ادعاشونم .......خر رو پاره میکنه....خیلی جالبه تو بلنگو هم اعلام میکنن زیر نظر مربی رسمی فدراسیون...ننه بابا های بچه هم از همه جا بی خبر  میان بچشونو میسپران دسته یه عده ادم ناشی بی وجدان ....


اونجا یه رفیق بوشهری پیدا کردم   بیچاره  250  پول داده میگه هیچی بهم یاد ندادن    منم تو پیست شروع کردم  حرکات رو اصولی بهش گفتم و اشکالاش رو گرفتم    یعد از چند دقیقه   مسئول حروم زاده پیست صدام کرده میگه تو پیست ما به کسی یاد نده    منم در این مواقع کلا حال و حوصله جر و بحث ندارم و سعی میکنم بگذرم...مانع گذاشتم تو زمین داشتم 4 تا حرکت میزدم   دوباره اومدن میگن مانع ها رو جمع کن....






نم        ونه ی کوچکی از ایران و سیستم مملت رو به وضوح دیدم...عده ای آدم از همه جا بی خبر و بشعور و نفهم اومدن تو راس امور....




چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا

جنگ صلح است.

  آزادی بردگی است.

     نادانی توانایی است.

                                    

مسیر مملکت مت در مسیر این 3 هدف متعالی قرار گرفته واقعا!!!    تا کی اخه؟








مدت ها بود که ننوشته بودم     هر دفعه که میام  یاد اولین باری می افتم که این وبلاگ رو راه انداختم...اول  اول راهنمایی بودم . چقدر راحت گذر زمان رو تو این ولاگ احساس میکنم  واقعا زندگی چشم به هم زدنیست.....


چرا زندگی اینقدر زود میگذره؟

 جدیدا هر وقت دارم با کامپیوتر بازی میکنم(معمولا هم بازی هایه چرت)یه جوری احساس گناه بهم دست میده ؟!

یادمه قبله شروع ترم حسابی برا خودم برنامه ریزی میکردم  هه   مثلا میشینم کل سوالای شیمی مورتیمر رو حل میکنم ...کل سوالای هالیدی×××!!!!!    فک کنم خیلی جوگیر بودم ولی واقعا دوست داشتم بشینم این مورتیمر رو بخونم ببینم حرف حسابش چیه؟  اخه چرا من دیوانه وار به این شیمی علاقه دارم؟؟؟چرا رفتم 50 هزار تومن دادم به خاطر نیم کیلو امونیوم نیترات و آمونیم کلرید و روی؟!!!

کلا از بچگی حال میکردم با این کارا!!1به قول محسن نامجو(خیلی ازش خوشم نمیاد ولی واقعا این جمله رو خوب گفت):پای بگذار در اون راهی که فقط فک کنی بهتری! که فقط فک کنی بهتری .دست بردار و برو ول کن این دربه دری......منم همین کارو کردم. سره انتخاب رشته  هم اون رشته ای رو انتخاب کردم که فقط فک میکردم بهترم وگرنه با رتبه ای که اوردم اگه یه رشته ی دیگه رو انتخاب میکردم شاید به جای صنعتی قم یه دانشگاه تو تهران قبول میشدم...بیخیال حالا


این جمله رو یادتون نره(هر چند تو ایران خیلی کاربردی نداره!):

                               پای بگذار تو اون راهی که فقط فک کنی بهتری

اين جهان زندان و ما زنداانيان

حفره كن زندان و خود را وا رهان